8 ماهگی

بسم الله الرحمن الرحیم

سن : 8 ماه

وزن : 10 کیلو

قد : 73 سانتیمتر

یونا جانم ، 8 ماه از حضورت کنار من میگذره و تو این مدت اونقدر خودت رو تو دلم جا کردی که با هیچ چیز دیگه ای عوضت نمی کنم .اونقدر برام عزیزی که هر لحظه و ثانیه دلتنگت میشم .

من الان سرکارم ،‌2 ماهه که کارم رو دوباره شورع کردم و نمی دونی چقدر برات دلتنگ میشم .روزی چند بار عکس هات رو از تو گوشی ام نگاه می کنم و نازت میدم .

حالا دیگه حسابی اطرافیان رو میشناسی و یه سری صدا به صورت هجای کوچک رو میتونی ادا کنی .اسباب بازی هات رو به راحتی دستت میگیری.و چند روزی هم میشه که دوتا اسباب بازی ات یا دو شی مختلف رو با دو دستت میگیری و به هم میکوبی .

شروع به چهار دست و پا رفتن کردی .تا امروز فقط روی پا و دستت میمونی و نهایت به اندازه یه قدم خودت رو جلو میکشی ،‌بیشتر به عقب رفتن رو بلدی و گاهی ازینکه نمی تونی جلو بری حرص میخوری .

با اسباب بازی هات حسابی سرگرم میشی.چیزی که برای خیلی جالبه ،‌ چون تو این سن بچه ای بتونه خودش با خودش بازی کنه ،‌ کم پیدا میشه .

هنوز دندون در نیاوردی و هنوز هیچ کلمه و حرفی رو نمی تونی ادا کنی .

با روروئکت که حسابی راه میری و تو خونه هرجا من و بابا میریم میای دنبالمون .مثلا وقتی بابا میره برای اصلاح صورت میری و پشت در دستشویی می مونی .

عاشق بوسیده شدن هستی .هم من ، هم بابا ،‌ هم مامان فرنگیس حسابی ماچت میکنیم و تو فقط ساکت می ایستی و میخندی .

مامانی عاشقتم ،‌ که انقدر ماهی انقدر گلی انقدر پسر حرف گوش کن و خوبی هستی